معرفی و بررسی کتاب جنگل استراتژی از  مینتزبرگ، آلسترند و لمپل

معرفی و بررسی کتاب جنگل استراتژی از هنری مینتزبرگ، بروس آلسترند و جوزف لمپل

عنوان کتاب: Strategy Safari: A Guided Tour Through The Wilds of Strategic Management

نویسندگان: Henry Mintzberg (Author), Joseph Lampel (Author), Bruce Ahlstrand

مشاهده‌ی کتاب در آمازون: کلیک کنید

اصطلاح «استراتژی» با وجود کاربرد گسترده، با ابهامی ذاتی روبروست. برای مدیر مالی، استراتژی ممکن است با برنامه‌ریزی دقیق و بلندمدت مالی تعریف شود؛ برای مدیر بازاریابی، به معنای یافتن جایگاهی متمایز از رقبا در بازار است؛ و برای مدیرعامل، شاید یک چشم‌انداز کلان را تداعی کند. در میان این تعاریف پراکنده، کتاب «جنگل استراتژی» نوشته‌ی هنری مینتزبرگ، بروس آلسترند و جوزف لمپل، به عنوان یک اثر مرجع برای نظام بخشیدن به این مفهوم شناخته می‌شود.

نویسندگان این کتاب به جای افزودن یک تعریف جدید به این مجموعه، رویکردی متفاوت در پیش گرفتند. آن‌ها دیدگاه‌های موجود و اثرگذار در حوزه استراتژی را مطالعه و آن‌ها را در ده گروه مجزا، که «مکتب‌های فکری» نامیدند، دسته‌بندی کردند. برخی از این مکاتب، استراتژی را یک فرایند تحلیلی و حاصل برنامه‌ریزی دقیق می‌دانند، در حالی که برخی دیگر آن را محصول شهود یک رهبر کارآفرین معرفی می‌کنند. دیدگاه‌های دیگری نیز استراتژی را پیامد یادگیری تدریجی سازمان، فرهنگ حاکم بر آن، یا حتی نتیجه‌ی رقابت‌های داخلی بر سر قدرت می‌بینند. پیام بنیادین کتاب این است که هیچ یک از این نگرش‌ها به تنهایی تصویر کاملی ارائه نمی‌دهند، اما هر کدام، بخشی از واقعیت پیچیده‌ی استراتژی را روشن می‌کنند.

ایده‌ی محوری کتاب ریشه در تفکر انتقادی هنری مینتزبرگ، نویسنده‌ی اصلی، دارد. مینتزبرگ باوری ریشه‌دار در مدیریت را به چالش کشید: این که استراتژی‌های موفق لزوماً بر اساس طرح‌های از پیش تعیین‌شده روی کاغذ شکل نمی‌گیرند. او معتقد بود بسیاری از استراتژی‌های کارآمد، در عمل و به تدریج، از دل تجربه‌های کوچک و یادگیری‌های مستمر پدیدار می‌شوند. این نگاه، که به «استراتژی پدیدار شونده» مشهور است، اهمیت واقعیت‌های جاری و روزمره را در برابر برنامه‌های نظری برجسته می‌کند. این دیدگاه به اشتباهی رایج نیز پاسخ می‌دهد؛ بسیاری گمان می‌کنند استراتژی تنها در اتاق هیات مدیره و توسط مدیران ارشد تعیین می‌شود، در حالی که رویکرد مینتزبرگ نشان می‌دهد چگونه تصمیم‌ها و اقدامات افراد در تمام سطوح سازمان، در عمل، استراتژی واقعی آن را می‌سازند.

ارزش اصلی این کتاب در کارکرد تشخیصی آن نهفته است. کتاب به مدیران و کارشناسان مجموعه‌ای از لنزهای مفهومی می‌دهد تا بفهمند وقتی افراد مختلف از «استراتژی» سخن می‌گویند، دیدگاه هر یک چیست و از کدام مکتب فکری متأثر است. با این حال، «جنگل استراتژی» یک راهنمای گام‌به‌گام برای حل مسائل نیست. به همین دلیل، برای افرادی که به دنبال درک عمیق و تفکر نقادانه هستند، منبعی ارزشمند است، اما برای کسانی که صرفاً به دنبال یک دستورالعمل اجرایی و سریع می‌گردند، شاید چندان راهگشا نباشد.

البته این رویکرد توصیفی، با وجود نقاط قوت، با انتقادهایی نیز مواجه است. نخست، ممکن است تنوع دیدگاه‌ها خواننده را دچار سردرگمی کند؛ کتاب ده مسیر متفاوت را ترسیم می‌کند، اما نمی‌گوید کدام یک برای شرایط مشخصی مناسب‌تر است. گویی نقشه‌ی یک جنگل پر از مسیر را در اختیار شما قرار می‌دهد، اما قطب‌نمایی برای انتخاب بهترین راه به شما نمی‌دهد. دوم، تمرکز بر توصیف مکاتب به جای ارائه راهکار، ممکن است برای مدیری که تحت فشار تصمیم‌گیری‌های فوری قرار دارد، به اندازه‌ی کافی عملی به نظر نرسد. سوم، این نگرانی وجود دارد که دسته‌بندی جهان پیچیده‌ی استراتژی در ده گروه مشخص، به ساده‌سازی بیش از حد واقعیت منجر شود.

شاید این تصور پیش بیاید که کتابی با قدمت نزدیک به سه دهه، دیگر جایگاهی در مباحث امروزی ندارد و بهتر است به منابع جدیدتر مراجعه کرد. اما ارزش «جنگل استراتژی» به تاریخ انتشار آن وابسته نیست. این کتاب به اصول و مبانی فکری استراتژی می‌پردازد، نه روندهای مدیریتی زودگذر. در واقع، این اثر الفبای تفکر استراتژیک را آموزش می‌دهد. برای فهم ایده‌های نوین و پیچیده‌تر، تسلط بر این الفبای بنیادین ضروری است. به همین جهت، «جنگل استراتژی» همچنان یک منبع ضروری و نقطه شروعی مناسب برای هر فرد علاقه‌مند به درک این مفهوم است.