معرفی و بررسی کتاب استراتژی خوب استراتژی بد از ریچارد روملت

معرفی، بررسی و نقد کتاب استراتژی خوب استراتژی بد (Good Strategy Bad Strategy) از ریچارد روملت

عنوان کتاب: Good Strategy Bad Strategy: The Difference and Why It Matters

نویسنده: Richard Rumelt

انتشارات: Crown Currency

مشاهده‌ی کتاب در آمازون: کلیک کنید

بسیاری از جلسات استراتژیک، به نتایجی بی‌ثمر و ناامیدکننده منجر می‌شوند. مدیران گرد هم می‌آیند، مفاهیمی چون «هم‌افزایی»، «تحول دیجیتال» و «رهبری بازار» را به کار می‌برند و با سندی خارج می‌شوند که بیشتر به فهرستی از آرزوها شباهت دارد تا یک نقشه راه دقیق. این اسناد اغلب بدون تأثیرگذاری واقعی بر کسب‌وکار، در قفسه‌ها باقی می‌مانند. اگر چنین تجربه‌ای برای شما آشناست، کتاب «استراتژی خوب استراتژی بد» نوشته ریچارد روملت، به همین چالش می‌پردازد.

نویسنده کتاب، ریچارد روملت، از متفکران برجسته حوزه استراتژی، استاد دانشکده مدیریت اندرسون در دانشگاه UCLA و مشاور سازمان‌های بزرگی از جمله پنتاگون بوده است. تلفیق دهه‌ها تجربه علمی و عملی، او را به این نتیجه قابل‌تأمل رسانده است: بخش بزرگی از آن چه ما استراتژی می‌نامیم، در حقیقت «استراتژی بد» است و زیان آن از نداشتن استراتژی به مراتب بیشتر است. بسیاری به اشتباه گمان می‌کنند که فقدان استراتژی، بدترین حالت ممکن است؛ در حالی که یک استراتژی بد، منابع و انرژی سازمان را فعالانه در مسیری اشتباه به هدر می‌دهد.

این کتاب که نخستین بار در سال ۲۰۱۱ منتشر شد و به سرعت به اثری مرجع در حوزه مدیریت تبدیل گشت، بر این ایده محوری استوار است که «استراتژی بد» پدیده‌ای فراگیر است. استراتژی بد، ترکیبی از شعارهای کلی و اهداف مبهم است. برای مثال، وقتی شرکتی اعلام می‌کند «استراتژی ما موفقیت است»، این یک استراتژی بد محسوب می‌شود، زیرا تنها یک آرزو را بیان می‌کند، نه یک مسیر مشخص. همچنین، سندی که فهرستی بلند از بیست «اولویت استراتژیک» ارائه می‌دهد نیز نمونه‌ای از استراتژی بد است، چون در عمل هیچ‌چیز را در اولویت قرار نداده و از انتخاب‌های دشوار طفره رفته است. به نظر می‌رسد استراتژی بد، راهکاری برای فرار از رویارویی با مساله اصلی است؛ نوعی مسکّن کلامی که به مدیران احساس رضایت موقت می‌دهد، بدون آن که آن‌ها را وادار به حل چالش‌های واقعی کند.

اما این پرسش مطرح می‌شود که «استراتژی خوب» چیست؟ روملت برای پاسخ، چارچوبی کارآمد و قابل فهم به نام هسته را معرفی می‌کند. به باور او، هر استراتژی خوب، فارغ از صنعت یا ابعاد سازمان، باید سه جزء اساسی داشته باشد:

1- تشخیص: این بخش به درک عمیق شرایط و شناسایی مانع اصلی می‌پردازد. یک استراتژی خوب با تحلیلی صادقانه از چالش بنیادین آغاز می‌شود. روملت بازگشت استیو جابز به اپل در سال ۱۹۹۷ را مثال می‌زند. در آن زمان، اپل در آستانه ورشکستگی قرار داشت. تشخیص جابز این نبود که «باید فروش را افزایش دهیم». تشخیص او دقیق و ریشه‌ای بود: «تنوع محصولات ما گیج‌کننده شده، برند شرکت هویت خود را از دست داده و تمرکز سازمانی از بین رفته است.» این یک تحلیل واقعی از مشکل است، نه بیان یک هدف کلی.

2- سیاست راهنما: پس از تشخیص مشکل، باید رویکردی کلی برای غلبه بر آن مشخص شود. این سیاست، مسیر اصلی حرکت را تعیین می‌کند و به تصمیم‌های آینده جهت می‌دهد. برای اپل، سیاست راهنمای جابز این بود: «باید تولید محصولات فرعی را متوقف کنیم و تمام توان شرکت را بر ساخت چند محصول استثنایی متمرکز سازیم.» این رویکرد، چارچوبی روشن برای تمام اقدامات بعدی فراهم کرد.

3- اقدامات منسجم: در گام نهایی، مجموعه‌ای از اقدام‌های هماهنگ برای اجرای سیاست راهنما طراحی می‌شود. این اقدام‌ها باید به صورت یک سیستم یکپارچه عمل کنند تا انرژی سازمان را متمرکز نگه دارند. در اپل، این موارد شامل توقف تولید ۷۰ درصد محصولات، بازطراحی زنجیره تأمین و سرمایه‌گذاری متمرکز بر پروژه‌هایی مانند iMac و سپس iPod بود. هر یک از این اقدام‌ها به تنهایی کافی نبود، اما هماهنگی آن‌ها در راستای سیاست راهنما، نیرویی قدرتمند برای تحول ایجاد کرد.

ارزش اصلی کتاب در همین منطق شفاف و کاربردی آن نهفته است. روملت به خواننده یک «صافی تحلیلی» می‌دهد تا هر طرح یا ایده‌ای را با آن بسنجد. آیا طرح، یک تشخیص روشن از مانع اصلی دارد؟ آیا سیاست راهنمای مشخصی ارائه می‌کند؟ آیا اقدام‌های پیشنهادی آن منسجم و متمرکز هستند؟ اگر پاسخ به این پرسش‌ها منفی باشد، به احتمال زیاد با یک استراتژی بد مواجه هستیم.

شاید یکی از مهم‌ترین آموزه‌های کتاب «استراتژی خوب استراتژی بد» این باشد که استراتژی در نهایت به معنای انتخاب و تمرکز است؛ یعنی داشتن شجاعت برای «نه» گفتن به صدها ایده خوب، برای آن که بتوان تمام منابع را بر چند ایده عالی متمرکز کرد. در شرایطی که سازمان‌ها مدام به انجام کارهای بیشتر تشویق می‌شوند، پیام روملت مبنی بر تمرکز بر کارهای کمتر اما تعیین‌کننده‌تر، بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می‌رسد.