حالا باید چه کار کنم؟ کاری نکن!
حالا باید چه کار کنم؟ این سوال را معمولاً زمانی میپرسی که آمادهی پاسخ دادن نیستی و در حالت اضطراب، خستگی یا ناراحتی به سر میبری. اگر تصور میکنی که تمام مسیر را اشتباه آمدهای و همهی پلها را ویران کردهای، فعلاً لازم نیست دنبال راه چاره باشی. تصورات تو نشان میدهند که هیجانات موقتاً بر منطق تو چیره شدهاند و شرایط مناسبی برای حل مساله نداری.
در این شرایط بهترین کار این است که زندگی عادی را پیش بگیری و کمی صبر کنی تا تعادل به ذهنت بازگردد. بازگشت به تعادل، نیازی به تغییر شرایط و کنترل فشارهای خارجی ندارد. چرا که تمام فشاری که بر تو وارد میشود، از اعماق ذهن تو نشات گرفتهاند و در عالم خارج، هیچ تکانهای آنقدر بزرگ نیست که فراتر از تحمل تو باشد.
پریشان حالی آدمیزاد، درست مثل خوشحالی و سرزندگی او، دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. آدمها هر چقدر هم که قوی باشند، هر از چند گاهی تحت تاثیر ناملایمات به هم میریزند و منفعل میشوند. در اثبات این ادعا، همین بس که اگر زندگی همیشه بر وفق مراد بود، مفاهیمی مثل انگیزه و تلاش به وجود نمیآمدند و موفقیت، معنای خود را از دست میداد. با این حال، اگر در مواجهه با فشارها کمتجربه باشی، این نکته را از یاد میبری و شرایط را بغرنجتر از آن چه هست فرض میکنی.
در زمان پریشانی، ممکن است تصور کنی که گوهر درون خود را گم کردهای و هرگز آدم سابق نمیشوی. شاید هم باور کنی که این حالت ناخوشایند تا همیشه ادامه دارد و چارهای جز سازش با آن نداری. اما همهی این توهمات و تصورات، علایم یک مسمومیت ذهنی ساده هستند که با وجود دردناک بودن، خطری ندارند و به زودی محو میشوند.
برای درک بهتر این مسمومیت، میتوانیم ظرفیت روانی را به کاسهای با حجم محدود تشبیه کنیم. ظرفیت این کاسه گاهی با اتفاقات بزرگ و گاهی با تلنبار شدن اتفاقات کوچک تکمیل میشود، اما خوشبختانه این وضعیت تا ابد ادامهدار نیست و فرایند پاکسازی ذهن به دادمان میرسد. این فرایند، محتویات سمی و آلوده را با مکانیزمی شبیه استفراغ دور میریزد و بخشی از ظرفیت را خالی میکند تا با ذهنی باز به زندگی طبیعی خود ادامه دهیم.
البته شکی نیست که دفع ناگهانی احساسات دردناک است و فشارهای خفیف گذشته را با شدت بیشتری یادآوری میکند. به همین علت است که اگر در گذشته کمی احساس تنهایی میکردی، حالا خود را تنهاترین آدم جهان میدانی و اگر از کارت ناراضی بودی، حالا از آن بیزار میشوی.
خلاصه این که توهمات اغراقآمیزی که امروز علیه تو قد علم کردهاند، همان اتفاقات ناخوشایندی هستند که طی ماهها و سالیان گذشته به ذهن خود راه دادهای و تلاشی برای هضمشان نکردهای. لذا حالا که کار به جای باریک رسیده و جایی برای ثبت و ضبطشان نمانده است، حجم زیادی از آنها حیران و بیسرپناه ماندهاند و حوالی ذهن تو جولان میدهند تا شاید فرصتی دوباره برای حضور در منزلگاه وجودت داشته باشند.
هنر اصلی این است که زهر دردها و ناراحتیها را قبل از جا گرفتن در اعماق وجودت بگیری، تا دفعشان نیازی به مکانیزمهای دفاعی شدیدتر نداشته باشد. اما حالا که غفلت کردهای و نوبت به تخلیهی ناگهانی فشارها رسیده است، باید قبول کنی که منطقی ماندن نسبت به آنها آسان نیست و باید مدتی فشارهای اضافی را تحمل کنی تا کار پاکسازی به پایان برسد و حالت خوب شود.